27-
تو پست قبلی صدرا و ماهی شام شب کلی با هم دوست شدن و صدرا با ولع زیادی دوستش رو خورد. روز بعد به محض ورودش به خونه مامانی از مامانی اش پرسید : ماهی کووووو؟؟ به بابایی اش میگه : دامید! (دایی مجید) دیشب عمه شمسی اومده بود خونه بابایی ،صدرا هر بار ایشون رو با یه اسم صدا میزد" عزیز، زندایی و ..." خیلی نقاشی کشیدن رو دوست داره و مامانی نگران این قضیه است چراکه صدرا امروز فقط به قول خودش چش چش کرد، وقتی مامان بهش گفت بیا توپ بازی کنیم ! جواب داد بذار چش چش کنم ( از اینکه بی تحرکه نگرانه !!!) صبح امروز مامانی صبحانه رو کم و بیش جمع کرده ،صدرا هنوز کنار ظرف مرباست ، قاشق رو بر میداره و خودش به خودش میگ...
نویسنده :
مامان
6:40
25- در آستانه بیست و دومین ماه زندگی
مراحل جابجایی و اسباب کشی رو خیلی خوب و با صبوری گذروند و وارد خونه جدید شد. کلی شیرین زبونه و مثل طوطی کلمات و رفتار بزرگتر ها رو تقلید می کنه. جدیدا دوست داره همه ی کارها رو خودش انجام بده از کشیدن غذا توی بشقابش و خوردن تا ..... دوست داره با تلفن با همه حرف بزنه و با مامان بزرگا و بابا بزرگا که صحبت می کنه بهشون می گه بغلم و گوشی رو تو بغلش میگیره یا خوراکی و نقاشی هاش رو از توی گوشی بهشون نشون میده. بابا جون دو تا جوجه بلدرچین براش خریده , روز اول که اونا رو براش اورد کلی ازشون پذیرایی کرد و روی قفسشون کلی میوه و CD و اسباب بازی گذاشت. بامزه اینکه چون ته لیوان چایی ها همیشه خنکه و راحت میشه خورد صدرا عادت کرده بودن به خوردن ته ...
نویسنده :
مامان
13:01